هفته گذشته هفته خاصی بود. به قول خودم در رویا هم نمیدیدم که چنین اتفاقی بیفتد. سفر. خوابیدن زیر ستارهها، چادر تاریک، آبانبار. قرار ملاقات در شهر خودش، پارک آبشار، اسلایدر، آهنگ شهرام شکوهی،مشاهده غروب خواجو، نماز مغرب و عشا، موبایل کافی، کوهصفه، دراز کشیدن روی چمنها و صحبت در مورد نحوه آشنایی با همسر و دغدغهها و . آبمیوه خوشمزه.
خوابیدن لای چمنهای پر گل در میان دشت. گرفتن عکسهای متنوع.
آخرین خداحافظی را یادت میآید؟ -آیا این چیزی است که تو میخواهی؟ که دیگر پیام ندهیم؟ -نه
شاید زیبا ترین بود این جمله تک کلمهای ساده. ۳ گزینه بود. گزینه ۱، تمام کردن. گزینه ۲، زدن دل به دریا. گزینه ۳، ادامه همین روند که هر دو پذیرفتیم که نهایتا به گزینه ۲ ختم خواهد شد. برایم تاسف خوردی که گزینه ۲ حتی از پس ذهنم گذشته است. دلت برایم سوخت.
آیا گزینه ۲ به فکر تو خطور نکرده تا به حال؟ کرده یا نکرده؟ - چرا. کرده!
باز هم جمله زیبا.
میدانی که چشمانت زیبا است؟
آن شب، چای هربال و فرشته آبی همراه با کیک هویج و کلوچه فرانسوی پرسیدی (بعد از کلی من و من) به نظرت چرا من اینقدر دوستت دارم؟
یاد باد آن روزگاران یاد باد.
وقتی گفتی اگه وقت دارم چند دقیقهای مرا ببینی. من هم زود بعد از صبحانه لباس پوشیدم و به پارک سر کوچه آمدم. تو با موتورت آنجا بودی. کنار رودخانه راجع به گزینهها حرف زدیم. ذل زدن در چشمانت. شدیدا زیبا است. گفتی چشمانم آتش دارند. گفتی امیدواری به هرچه میخواهم برسم
جایی خواندم که ما آدمها انتخاب نمیکنیم که چه کسی را دوست داشته باشیم یا چه کسی به ما عشق بورزد. تو نعمت بودی. نعمتی از جانب خدا.
بالا رفتن از آبشار با تو. دراز کشیدن زیر ستارهها با تو، بالا رفتن از کوه با تو، خوابیدن روی چمن با تو، شنیدن صدای خندههای تو. نگاه کردن به جسم خوابت. خندیدن با تو.
تو تو
تو
تو.
درباره این سایت